• وبلاگ : مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك ...
  • يادداشت : ميخوام شروع كنم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ***سامان گردش ***
    مجري مستقيم
    تور + بليط + اقامت
    همه روزه + نرخ استثنايي
    کيش ، مشهد ، دبي ، آنتاليا ...
    تورهاي يک روزه
    آماده ي قرارداد با ارگانها ، شرکتها ، شهرداري ها ...
    از وب سايت ما ديدن نماييد .
    شماره تماس دفتر : 66695640 ، 66695643 ، 66695532
    با آرزوي بهترين خاطره ها

    به نام حضرت دوست

    ورودتان را به وبلاگ شهر خوش آمد ميگويم

    انشاء الله كه موفق باشيد

    در پناه حضرت دوست

    سلام تازه وارد ورودت را به جرگه وبلاگ نويسان تبريك ميگويم . و توصيه ام اينست كه هرچه ميخواهد دل تنگت بگو ... ماهم ميخوانيم و نظر ميدهيم . اميد به موفقيت روز افزونت داريم .

    در کلاسي کهنه و بي‌رنگ و رو

    پشت ميزي بي‌رمق بنشسته بود

    دخترک اسب نجيب چشم را

    در فراسوي نگاهش بسته بود

    در دل او رعد و برق درد‌ها

    چشم او ابري‌تر از پاييز بود

    فکر ديشب بود، ديشب تا سحر

    بارش باران شب يکريز بود

    سقف خانه چکه مي‌کرد و پدر

    رفت روي بام تعميري کند

    شايد از شرم زن و فرزند خويش

    رفت بيرون، بلکه تدبيري کند

    وقت پايين آمدن از پشت‌بام

    نردبان از زير پايش ليز خورد

    دخترک در فکر ديشب غرق بود

    ناگهان دستي به روي ميز خورد

    بعد از آن هم سيلي جانانه‌اي

    صورت بي‌جان دختر را نواخت

    رنگ گل‌هاي نگاهش زرد بود

    از همين رو رنگ و رويش را نباخت

    لحن تندي با تمام خشم گفت:

    تو حواست در کلاس درس نيست

    بعد هم او را جريمه کرد و گفت:

    چاره‌ي کار شماها ترس نيست

    درس آن‌روز کلاس دخترک

    باز باران با ترانه بوده است

    بر خلاف آنهمه شعر قشنگ

    چشم دختر ابر گريان بوده است

    شب سر بالين بابا دخترک

    باز باران با ترانه مي‌نوشت

    سقف خانه اشک مي‌باريد و او

    مي‌خورد بر بام خانه مي‌نوشت ...