سلام مادرم سلام خيلي دوستت دارم خيلي ميخوامت تو اوج درداي خودت بازم بفكر مائي خيال ميكني نميينمت ؟‏خيال ميكني وقتي داري نيم شب گريه ميكني و ناله ات رو تو سينه ات خفه ميكني نميبينمت ؟ چندبار خواستم بيام كنارت و بغلت كنم ولي ديدم خلوتتو بهم نزنم بهتره مادرم دلم ميگيره از غمت هروقتم كه ميام طرفت فوري اشكاتو پاك ميكني و بهونه مياري كه مژ ه رفته تو چشمم دماغ قرمزتو چه بهونه اي مياري ؟ لبايي رو كه بغضتو نشون ميده چي اينا هيچي غم تو چشاتم ميخواي پنهون كني ؟ اين يكماهه كه هرشب خودمو بخواب زدم ديدم رفتي تو بهار خواب و ناله زدي ديدم قدم زدي و هي به خداجونت گفتي آخه چرا؟مادرخيلي نگرانت هستم اما هميشه برميگردي و بايه لبخندالكي ميگي حالم خوبه عزيزم ياد امواتم افتادم اشكم دراومد و هزاران بهانه ديگه ... منو كه نميتوني گول بزني خيال ميكني نميدونم چقدر دلت شكسته ؟ آخه بابائي چرا مامانو تنهاش گذاشتي ؟كم مشكل داشت ؟كم زجر كشيده بود ؟اون فقط تو دنيا تو رو داشت .مامان تنها تو رو دوست نداشت مامان تو رو مي پرستيد.بابائي نگفتي مامان دق ميكنه ؟نگفتي منم سايه سرمو از دست ميدم؟نگفتي داداشم ميره خلافكارميشه؟باخودت فكر نكردي اگه مامان هم از غصه دق كنه ما ديگه كسي رو نداريم؟ما به جهنم اگه مامان طوريش بشه خودتو مي بخشي ؟