الــــهي مرحم دردم تو هستي
دواي اين تن سردم تو هستي
رفــيـق قـلب بيمارم تو هستي
خدايا... نـازنين يارم تو هستي
مـرا يـاري بـده تـا ايـن زمـان را
تــبسم هاي تـــلخ ايـن و آن را
غروب مبـــهم ايــن آســمان را
و عـشق پــوچ ايـن نامردمان را
به ياد تو کنم آسان فراموش
بگيرم دست آزادي در آغوش...