سلام...
چه قشنگ بود!
اجتناب ناپذير است بريدن!!!
ممنونم از اضافه ي چهارم... نظر لطفتونه!... باعثه غروره كه اينجا، پيش صاحبدل، اسم منم برده شده!
توي كوچه نمي توني بياي؟!... الان چي؟!
روي يكي از ديوارهاش نوشته اي بنام شعر رو حك كردم!
قصه ي خستگي... از بدي، كلك، خسته از تمام درد!
خسته از اين عاشقاي سرد سرد!