وقتي بيايي اسمان هوس باريدن ميكند. مثل باراني. كه وقتي مي ايي..هر چه كينه و كدورت است از ياد ميبرد. ميشود.همه مهر و همه عاطفهميبارد تا زمين تشنه سيراب شود. سبز شود ارام شود و پر از گياهانكه انان نيز شكوه خلقت اند و زيبايي زمين. وقتي مي ايي دلم ارام مي شود. دل شوره هايم گم مي شوند.مي روند جايي كه پنداري هرگز انگاري نبودن. هرگز.جانم را نمي خريدن. هرگز در هزار توي اندوه رهايم نميكردن. وقتي تو مي ايي خورشيد جور ديگري مي تابد.يك جور اشنا تر از هر روز. با شكوه تر . درخشنده تر وسيع تر و كسترده تر. وقتي مي ايي. من چه بگويم. كه وقتي ميايي دلم چگونه مي شود. از عاشق جز اين نگاه گناه است. اي مهرباني سرشار باز هم بيا.؟بيا و هميشه در همسايگي دلم خانه كن. كمك كن تا مثل هميشه همه را دوست تر بدارم. كمك كن. كسي با كسي جز از تو برايم سخن نگويد. تو كه مهمان دلم باشي همه دوست هستند. همه بي كينه اند. همه بخشنده و بزرگ دل اند.. همه هميشه عاشقانه. به هستي مي نگرند. پس مباد كه بروي از سرزمين دلم.كه با تو جهان را در حيرت يگانگي خويش.مبهوت ميكند. بيا و بمان كه اين دل..تشنهءمهرباني و عاطفه است.؟؟
زنده باشي عزيز گل. بزرگوار دوست داشتني.اميدوارم صدف دلتپرباشه از گوهر هاي سلامتي تندرستيبيمار منو هم دعا كن عزيز كه ان بالانشين در سايه سار خودشبگير و دست رحمت و شفا را هديه كنه به خودش و ما...(همسرم)