واژه های درون را یکی یکی با خویشتن خویش مرور میکنم
لطفابصورت سئوال و جواب بخوانید
چه مرگته بازم ؟ نمیدونم
چه احساسی داری ؟ گیجی
احساس تنفر هم داری ؟ نه
نکنه هنوز عاشقی ؟ هوم... آهان ... آره شایدم نه
گریه هم میکنی ؟ کمی تا قسمتی ابری که میشم ...
انتظار میکشی ؟ به شدت
بیقراری؟ آره ؛ خوب ...
دیوانه شدی ؟ آره
خوبه خوبه بیخود فکر نکن این آرزوی محالیه ، اون هیچوقت نگاه عاشقانه اشو به تو نیانداخت ... بیخودی هم دنبالش نگرد ، خودش مگه نگفت ؟ ... چی؟! .... قول و قرار؟ ....برو بابا برو کشکتو بساب . کدوم قول کدوم قرار کدوم دین ؟
بی خیال شو ..... نمیتونم
بُکشش در خودت .... هرگز
جایگزین کن .... نمیشه ، نمیتونم ، نمیخوام
آسونه که ؟!! کافیه تصمیم بگیری ...... برو گمشو ، نمیخوام م م م
خوب خودتو بُکُش .... قبلا اینکار رو کردم خودمو در خودم کشتم فقط منتظرم تموم بشه
انتظار نکش ، یه اقدام آنی میخواد ، همش یه شاهرگه دیگه ؛ میزنی و خلاص اینقده ترسو نباش .... نمی ترسم از مرگ نمی ترسم از خدا میترسم و خجالت میکشم وقتی ازم بپرسه چرا تنی رو که من بهت دادم آزار رسوندی ؟ مگه صبر بهت نداده بودم ؟ اونوقت چی جوابشو بدم ؟ تازه گناه بزرگیه .
ای بابا ؛ گناهه گناهه ؛ چه فرقی میکنه تو که الآنم مُردی فقط خیال میکنی زنده ای خوب این جسم متحرک به چه دردت میخوره ؟
واژه ها میرقصن ، سئوال و جوابها رژه میرن ، دارن مغزمو میخورن ، خسته شدم از بس با خودم کلنجار رفتم . واژه اصلی کجاست ؟ من چه ام شده ؟ انگاری یه چیزی کم دارم . عشقه ؟ نوازشه ؟ بوسه اس ؟ نه هیچکدوم ... شاید خود تویی همین تو یی که تو رو کم دارم . آره همینه همینه تو رو کم دارم . آخه مگه تو کی هستی ؟!! یکی مثل همه اما بخاطر غرور خودم نمیتونم جایگزینی برات پیدا کنم ( شاید اونم مثل تو باشه ) و اونوقت چی میشه ؟ آره درد دردِ شکست غرور خودمه ، این ارزشهای منه که پایین میاد وگرنه میشد خیلی کارا کرد... نه ، نمیخوام بیش از این خودمو از بها بیاندازم .
احساسم خاکستری شده .......................................................
باشه
دیگه نمیگم که جاش خالیه مگه کیه ؟ چیه ؟ که دلم براش تنگ بشه و شب تا صبح زمزمه ی دلتنگیمو براش بگم و بازم بگم که کجائی ؟ حالا چیکار میکنی ؟ در آغوش چه کسی غزل عاشقی میخونی ؟ و بعدش بزنم زیر گریه ...اصلا اون یه ذره هم از احساسی رو که تو بهش داری و داره عینهو جذام وجودتو میخوره ، در وجودش داره ؟ چیه که اینقده بزرگش کردی ؟
جای دردتو مرهم بزار ؛ اما اما دل زخمی که مرهم نداره دوا نداره !!!بدجوری دلمو شکستی و هیچ جوری نمیشه بندش زد ....
احساسم خاکستری شده .................................................
چه جوری بگم دلم تنگه برات ؟ میخوام ببینمت سر بزارم رو رو شونه هات؟
خودمو گول بزنم ؟ از این جملاتی که برام ارسال میشه استفاده کنم ؟ و هی خودمو گول بزنم ؟
اگه روزی دشمن پیدا کردی بدان که در رسیدن به هدفت موفق بودی ((کدوم موفقیت ؟))
اگه روزی تهدیدت کردن بدان که در برابرت ناتوانند((مگه رئیس جمهورم ))
اگه روزی خیانت دیدی بدان که قیمتت بالاست ((مگه من کالام ))
اگه روزی ترکت کردند بدان با تو بودن لیاقت میخواد (( اینو هستم ))
آخ که چقدر دلمو شکسته ای ........
احساسم خاکستری شده ..................................................
هیس ..... هیچی نگو .....
صدای گریه میاد ، صدای ضجه ، صدای ناله ...
دنبال صدا رفتم توی گشتن ِ اینکه صدا از کجاست ؟ صدا ضعیف و ضعیف تر شد ....همه جا تاریکه ... آه ؛ گمش کردم ... صدای کی بود ؟ تا برم بهش بگم من عین تو دلم شکسته ؛ تو رو کی شکونده که اینطوری گریه میکنی و سکوت نیمه شب رو بهم میریزی .... دوباره صدا بلند شد ... برم ببینم کیه که مثه من دلش شکسته مثه من زخم خورده مثه من دلش تنگ شده ؟
آیینه ....... جلوی آئینه یکی ایستاد انگاری خود صداست .........
آه ........ صورتم خیسه