امروز اول دیماهه این ماه هم بزرگترین و بهترین خاطره را در بر داره هم بدترین ...
9 روز مونده به ........... به چی ؟ یادته ؟!
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی,تورا با لهجه ی عشق صدا کردم تمام شب ، برای با طراوت ماندن ِباغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی طولانی در کوچه های آبیِ احساس، تورااز بین گلهایی که در تنهایی ام روئید ، با حسرت جدا کردم وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم ؛ گفتی : دلم حیران و سرگردانِ چشمانی است رویایی، ومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت. ومن بعد از عبورتلخ و غمگینت ؛ حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی و قرمز خورشید وا کردم نمید انم چرا رفتی ؛ نمی دانم چرا ؟! شاید خطا کردم وتو بی آنکه فکر ِ غربتِ چشمان من باشی ،نمی دانم کجا،تا کی، و برای چه ؟... ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ، بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و کبوتری که هر روز از کنار پنجره باعشق دانه برمی داشت بالهایش غرق ِ اندوه غربت شد . بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود بعد از رفتنت حس کردم بی تو تمام ِ هستی ام از دست رفته حس کردم بی تو هزاران بار در لحظه مرده ام ...آه ......نمیدانی که بعد از رفتنت دریا ی دلم چه بغضی کرد ؛ فهمید م تو مرا از یاد برده ای با اینکه می دانم تو هرگز با عبورت از یادم نخواهی رفت هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام. برگرد و ببین که سرنوشت انتظار من چه ها با من کرده ... وبعد از این همه طوفان و خون ِ دل خوردن باز هم از خود میپرسم آیا از پشت قاب پنجره باز میگردی؟ اما پنجره ؛ آرام بر هم میخورد و میگوید : نه .... اما تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن اشتباه کردم؛ و من در حالتی بین اشک و حسرت کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است ؛ در اوج پاییزی ترین ویرانیِ یک دل ؛میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر ؛ نمی دانم چرا؟!!! شاید به رسم و عادت پروانگی امان بازهم برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ؛ دعا کردم اگر بی حضور من خوشبختی ؛ خوشبختی ات دو چندان شود........ و حالا 9 روز مانده تا به تنگی نفس نزدیک شوم نمیدانم آنروز چگونه خواهم بود نمیدانم اما همانروز با تمام وجودم تورا مثل هرروز فریاد میزنم و ایندفعه با صدای بلندتری میگویم که همیشه عاشقت بودم همیشه دوستت داشتم و تا دنیائی دیگر که فرابرسد تا با گوشهای خودت بشنوی فریاد دلی را که همیشه برای تو طپید و آرام نگرفت .......