سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس گفتن «نمی دانم» را واگذارد، به هلاکت گاه خود درآید [امام علی علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
و امروز همان روز است که .......(چهارشنبه 87 دی 11 ساعت 4:5 عصر )

 

 


  زندگی به من آموخت که : همیشه برای کسیکه به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.
  زندگی به من یاد داد که زیادند چیزهایی که میخواهم و نمی بینم، و زیادند چیزهایی که نمیخواهم و می بینم .
 زندگی به من آموخت که مسئله خواست من نیست، بلکه آنچه باید بشود خواهد شد. چه این اتفاقها در راستای

 خواست من باشند و چه نباشند .
 زندگی به من آموخت : در همه حال شکر گزار و سپاسگزار باش که با فروتنی ارزشت بیشتر می شود ...
 اگه تنها ترین هم باشم خدا بازم هست . زندگی به من آموخت که :
 نقابت رو بردار ... همونی که هستی نشون بده ... آدم باش ...خودت باش.

 

.....................
این روزها دارم احساسات خودم را تجزیه و تحلیل می کنم .زندگیم را ...و همه ی آن چیزها و آن کسانی که به نوعی دلبستگی و

 وابستگی من محسوب می شوند ...یکباره دیگر دارم تمام واژه های قدیمی وجدید را برای خودم معنی می کنم ...عشق و تنفر و ...حسادت ...رقابت ... بودن یا نبودن ... ایستادن یا رفتن ...
تک تک خاطرات زندگیم را مرور می کنم ...همه و همه را و تمام کسانی را که بهترین های زندگیم بودند و همه ی کسانی را که به من

بد کردند ...آه ...که هنوزیاد آوری بعضی از رنج ها آزارم می دهد ...هنوز که هنوز است دلم آن قدر ها بزرگ نشده که بدیهایشان را
فراموش کنم .و آدم های خوبی هم  که هنوز خوبی هایشان را فراموش نکرده ام .کاش همه  خوبیها فقط به یادم میماند که حتی یک

لحظه هم به یاد آنها که بد کردند نیفتم .این روزها بیش از همیشه دوست دارم تنها باشم وبا خودم خلوت کنم .و تا حسابم با خودم

صاف نکرده ام از  پیله تنهائیم رها نشوم .

از من دلگیر نباش بخاطر این حرفها ...که این نیز بگذرد  ... کمی که  صبر کنی آخرش سوختن است که می بینی اش و خاطره ای 

کوچک و ضعیف در خاطرت بیش نخواهد ماند .دنبال حس رهائیم ...حتی از احساسهایی که گمان می کنم اسیرم می کنند گریزانم.

 چه رسد به آدم هایی که ...  نگاهشان ...حرف هایشان ...رفتارهایشان برایم یاد آوررنجی بزرگ است  .

می خواهم بدانم  آنقدرها که بدی دیده ام در حق کسی هم  بدی کرده ام ؟  اگر نه  پس دلیل این همه تحمل رنج چیست ؟

 می خواهم  بدانم حکمت اینهمه درد  چیست  ؟ و یکبار دیگر به این  فکر کنم که آیا واقعا"دنیا  دار مکافات است ؟ اگر اینطور است

 من مکافات کدام عمل را پس میدهم ؟ پس  کجای زندگیم به اختیار خودم رقم میخورد ؟ یعنی زندگی جبر است ؟  ... 
میگن زندگی کردن مثل این میمونه که روی یک دایره ایستاده ای از هر نقطه که شروع کنی به همان نقطه باز میگردیم و این یعنی چی ؟!!
خیلی دلم میخواست خط زندگیمو از دایره خارج کنم دلم میخواست میتونستم سرنوشتمو تعییر بدم اما نمیشه این من نیستم که مسیر سرنوشتم را ساخته باشم برایم ساخته شده  کاش چاره ای بود.

 نه برایم دل نسوزان زیرا همانگاه که داشتی فریاد و ضجه ام را میشنیدی برایم دل نسوزاندی شاید هم در دل خندیدی به من به ضجه هایم از سر عشق و خواستن آخر تو هرگز ندانستی عشق چه رنگی دارد ... تو فقط میدانستی رنگ خواسته های خودت چگونه است  نه من ، نه من ....
سوختم و دم نزدم فراتر از سوختن بارها مُردم و زنده شدم اما باز ندانستی عشق من چه رنگی داشت .
امروز درست سالگرد خروشانی دل من است ... مدتها بود فکر میکردم وقتی به این سالگرد میرسم چه کنم که این روز را نبینم و نباشم ؟ ایمانم اجازه نمیداد که خویش را از شر زندگی خلاص کنم پس چه باید میکردم ؟ بنا براین پناه بردم به حضرت دوست بیش از گذشته از او مدد جُستم و راهنمائیشدم به سمت آیات الهی و اینبار نوعی دیگر خواندم نه مثل همیشه و روزی یکبار نه ... اینبار مانند نمازهفده بار

بدون معنی و هفده بار هم با معنی میخواندم و میخوانم کلمه به کلمه مفهوم به مفهوم اینبارجور دیگر شروع کردم .

آخر ؛ فکر میکردم هرگز به سالگرد خروش دلم نخواهم رسید و این روز را نخواهم دید تصور میکردم می آیی سر مزارم و آنگاه آنچه را که در زمان حیاتم میبایست بگوئی آنجا خواهی گفت اما زهی خیال باطل ......

 و امروز نیز از راه رسید بازهم ماندم اما دیگر مثل سال قبل نبودم این دوسه شب اخیر خیلی آرامتر بودم حتی زیر دوش نرفتم و ضجه هم نزدم حتی توی تنهاییم فریاد هم نزدم و بخاطر این آرامش که شاید از دعای تو نیز حتی برای راحت شدن از وجود من باشد ،خدا را شکر کردم خدا را هزار باره شکر کردم . که این غم و سوگواری درونی باعث نشد گناهی چون خودکشی به گناهان دیگرم بیافزاید ...و صبر کردم ...........
خوب؛ همین صبر باعث شد خیلی فکر کنم؛ چون بارها و بارها از خود پرسیده بودم که چرا؟ چرا اینهمه رنج باید فقط برای من باشه ؟ چرا باید این عشق بر دلم بنشیند که مرا بسوزاند  چرا باید در تمام مراحل زندگیرنج میکشیدم و زمانی که فکر میکردم چون تو را دارم از غمها آزادم آنگاه ؛ تو هم مرا تنها در وادی رنج رها کنی و بروی و من بمانم و دردی مضاعف بر آلام دیگرم ؟ اصلا " چرا خدا تو را برایم فرستاد و

بعد از من گرفت راستشو بخوای خیلی از خدا دلخور بودم ... آخر من به حکمتش فکر نمیکردم .  در آن لحظات تنها خویش را میدیدم که سوگوار خویشم ، تنها نگاهم این بود که چرا تو بخاطر ............. مرا باید تنها بگذاری و بگذری و هزاران افکار اینچنینی و بالاخره گذشت ... سخت بود طی کردن مراحل ِ تحمل و صبر ؛ یکی پس از دیگری ...سخت بود تحمل تلخی حرفهای تو که همیشه آرزو داشتم فقط یکبار بگویی :  هی  زن ؟ : ( با اینکه دوستت داشتم  ! با اینکه عاشقت بودم ناچار شدم تو را ترک کنم )اما بجای این جملات برایم گفتی بخاطر سلامتم بخاطر کارم بخاطر مادیات و از زندگی ساقط نشدنم و ....... ناچار به ترک تو هستم و شنیدن این سخنان سخت تر از این بود که یکباره بگویی : ازت متنفرم و یا باهات بازی کردم یا بگویی اشتباه کردم ..... شنیدن اون نمونه خیلی سخت تر بود وبدتر از آن فراموش کردن زخمی که بر دلم زدی  ، جایش جوش خورد اما اثرش برای ابد ماند .................
 

و امروز سالگرد کدامین روز است ؟ یه یادت مانده ؟ یامثل بقیه چیزها فراموش کرده ای ؟


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 32  بازدید
بازدیدهای دیروز: 35  بازدید
مجموع بازدیدها: 707639  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
علی علی اکبری
ناصر ناصری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین