سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به حق برایتان می گویم : بنده نمی تواند خدمتگزاردو پروردگار باشد و هرچه بکوشد، باز یکی را بر دیگری ترجیح خواهد داد. همچنین خدا دوستی و دنیا دوستی، برای شما جمع نخواهد شد . [عیسی علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
خزان اومد دوباره همه اش تقصیر توئه(چهارشنبه 89 فروردین 18 ساعت 1:0 عصر )

 

 

 

اولای زمستون بود که تو اومدی توی دل و زندگیم و خزان دلمو معطر کردی و گلباران ؛ با خودت بهار آورده بودی و عطر شکوفه . اونروز صبحش بارون باریده بود و من که همیشه بارون رو دوست داشتم به فال نیک گرفتمش . دیگه روزام رنگ غم نداشت چون رنگ زندگی در تک تک سلولهام برق میزد و شاد و سرخوشم میکرد بدترین چیزا هم نمی تونست منو بهم بریزه چون تو بود و من و دل و یه دنیا محبت .

همیشه از دوری تو نگران و وحشتزده میشدم ....چه روزایی بود اون روزا عشق هر روز پررنگ تر میشد اولین بهاری که با پیوند من و تو مقارن شده بود یادت میاد؟ اونروز گفتی که تا ابد باهم می مانیم و کنار هم هستیم . ...

امروز هم بهاره و تو نیستی ، خزان آمد دوباره و سلام داد به من و زندگیم . شاید از اولشم حسم دروغ نگفته بود که تو موندگار نیستی و منو پُر از بی تو بودنم میکنی . نشانه ها بودند من نمی دیدمشون . میگفتند من نمی شنیدم میدیدم ندیده میگرفتمشون .......

حالا دیگه دلتنگی ندیدن و نشنیدنت رو هم نمیتونم ببرم پیش خدا ؛ نمی تونم زبون دلمو پیشش باز کنم و دعا کنم یا حتی نفرین و یا حرفی و کلامی ؛ دیگه حرفی  برای گفتن به او رو ندارم ؛ یعنی حرفامو گم کردم دیگه نمیدونم باید بهش چی بگم یا چی بخوام نمیدونم نمیدونم نمیدوننننننننننننننننننننننننننننننننننننم

توقع من از تو فقط بودن راستینت بود و بس ؛ شاید همین کم توقع بودنهام بود که تو رو از من جدا کرد !!! شاید اگه منم مثل ز یا مثل ه یا مثل  م .... بودم قضیه فرق میکرد.

اینروزا خیلی غمگینم غمگین تر از سه سال پیش و دوسال پیش  که ........

دیگه نمیتونم یه حرفائی رو با تو درمیون بزارم ومشورت کنم و بگم چه و چه و چه ... حتی دستم به صفحه کلید ایمیل هم نمیره که یه مورد مهم و بدرد بخور رو واست  بفرستم . انگار اون لحظه دستم و مغزم با هم  هنگ میکنه .

خیلی نا باور شدم این آشغاله ببخشید آقاهه هم که با بغض و خیلی آروم حرف میزنه یا ایمیل میده که دوستت دارم خیلی دوستت دارم  یه پوزخند روی لبام میاد و با خودم فکر میکنم دروغ میگی دروغ ؛ همه اتون مثل همین ... وقتی میگه این حرفا رو  و من در جوابش بعد از یه سکوت طولانی اونم واسه اینکه دلشو نشکنم میگم مرسی ؛ میگه بی انصاف اقلا" توهم بگو دوستم داری یا دوست داشتنمو میپذیری که دلم خوش بشه ؛ حرف رو عوض میکنم یا یه چیزی میگم که بهش بر بخوره و دیگه باهام حرف نزنه توی اون لحظه خیلی دلم براش میسوزه چون میدونم چه حالی داره بیچاره اونقدر نرم و با احتیاط و روراست حرف دلشو میگه که بدجور دلم واسش میسوزه .... اما چی بگم دست خودم که نیست مگه میشه دل رو تقسیم کرد یا گنجینه داخلشو خالی کرد تا جا باز بشه واسه یکی دیگه ؟!

میدونم که نیاز دارم با اینکه زندگیم خالی از احساسه و خیلی دلم میخواد یه تغییری به حال و هوام بدم تا ذره ذره  ذوب نشم ؛ نمیتونم انگار جادوی تو تموم نشدنیه .

هردوشون منو دوست دارن . مستر میم خیلی عاقلانه رفتار میکنه  و مستر الف داغ داغه و داره منفجر میشه ولی نرم رفتار میکنه .

اما شاید یه روز از این مستر الف هم بپرسم چرا من ؟ چرا منو دوست داری ؟ نه اونقدر خوشگلم و خوش تیپ که جلب توجه کنم نه اونقد جوان که جذب کنم نه میلیاردر که بخاطر پولم طرفدار داشته باشم  تازه اینروزا هرکی چهره امو ببینه میفهمه که یه دنیا مشکل و غم زیر پوستم در حرکته ؛‌چطوریه ؟‌ چرا ؟ اینایی که من میشناسم دور و برشون بخاطر موقعیت شغلی و مالیشون پُره از بیوه و مجرد های خوشگل مشگل و رها از هر غم و وابستگی ؛ چرا طرف اونا نمیرن ؟ و اینقدر اصرار در بدست آوردن دلِ من دارن و خواهان ؟ موضوع چیه ؟ اگه سکسه که دارن کسائیو اگه جوانی و شادابیه که هست واسشون اگه رها و آزاد و بی دردسر میخوان که بازم میدونم واسشون پُره ؛ پس چرا اینقدر اصرار در داشتنم دارن ؟

 

 

و اما می ترسم ، از خودم میترسم از افکارم از دلم و دلسوزیهام میترسم ، می ترسم که بخاطر تمامی غمها و دردهام ، بخاطر تمامی بی محبتی ها ، بخاطر تمام تنهائیام ،‌  وا  بدم ... آخه منم آدمم . اونم آدمی که پُر از احساسه و نیازمند نوازش ....

بدجوری دارم با احساس و زندگیم مبارزه میکنم ؛ نمیدونم میتونم برنده بشم ؟

همه اش تقصیر توئه که توی دلم بدنیا اومدی و بزرگ شدی . همه اش تقصیر توئه که نمیذاری انتخاب کنم . زندگی کنم . نفس بکشم .  تقصیر توئه که خوشی و لذت زندگیمو ازم گرفتی و حق انتخاب رو از من سلب کردی همه اش تقصیر توئه که نمیتونم هنوزم با تمام کارائی که بسرم آوردی فراموشت کنم و عشقتو تو دلم نداشته باشم . همه اش تقصییر توئه که واسه خودت توی تک تک سلولهام جا خوش کردی و نمیتونم به هیچ ترفندی بیرونت بندازم . نمیتونم جایگزینت کنم تقصیر توئه که زندگیمو به تاراج بردی و رفتی پی کار خودت و خوشی هات و منو توی تنهائیام رها کردی . من و ........... آره همه اش تقصیر توئه . دلم میخواد بمیر ی.

 

 


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 51  بازدید
بازدیدهای دیروز: 59  بازدید
مجموع بازدیدها: 707899  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
علی علی اکبری
ناصر ناصری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین