سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوردن از سرِ سیری، خواب بی شب زنده داری، خنده بی [مایه] شگفتی، ناله و مویه بلند به هنگام مصیبت، و بانگ نای در نعمت و شادمانی، نزد خدا سخت ناپسند است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
من بی تربیت شدم !!!(دوشنبه 89 خرداد 24 ساعت 5:2 عصر )


پنج شنبه شب89/3/20 مستر میم زنگ زده بود خونه با (ع)صحبت میکرد . وقتی رسیدم خونه آخرای صحبتشون بود که شنیدم گفت : بفرمایید منتظرتون هستیم . خیلی خسته بودم رفته بودم خرید هفتگی با کلی بارو بندیل و پیاده روی برگشتم دیگه حوصله ی پذیرائی از کسی رو نداشتم   پرسیدم ازش کی بود ؟ که گفتید بفرمایید منتظرتونیم ؟! من حوصله پخت و پز و پذیرائی از مهموناتو ندارم ها ؟! خودم کلی کار و گرفتاری دارم . گفت :حاجی نمیاد برای دیدن من که ؟!! گفته با تو کارداره !!! چنان تعجب کرده بودم که دهنم باز مونده بود یعنی  چی ؟!! عجب؟ خلاصه نیم ساعت بعد صدای زنگ در بلند شد و (ع)  در رو باز کرد و بمن گفت بیا دیگه حاج آقا تشریف آوردند . گفتم فعلا کاردارم   شما بفرمایید گپ تونو بزنید ...  بهرحال (مستر میم ) وارد شدند منم هم عصبی بودم هم سردرد شدیدی داشتم هم خسته ... زورکی سلامی دادم و نشستم رو مبلی که روبروی اون نباشم .( ع) رفت رو منبر و بعدش بلند شد رفت آشپزخونه و من دیدم بی احترامیه بلند شم ؛ نشستم تا (ع) برگرده . توی همین اثنا( مستر میم ) با اشاره و خیلی آهسته گفت : مدتیه که ندیدمت و دلم برات تنگ شده بود بهانه کردم اومدم دیدنت  (آخه برای اینکه باهاش روبرو نشم مسیرم رو برای خونه رفتن عوض کردم و یه دور قمری میزنم که از جلوی خونه اون رد نشم  )  باسکوت نگاهی عاقل اندر سفیه انداختم و همینطور که از جام بلند میشدم گفتم ببخشید بد موقع تشریف آوردید من هم سردرد دارم هم خسته هستم الان هم ساعت ده شبه و من باید استراحت کنم . شما میتونید با (عین) مشغول صحبت باشید .
گفت : من بخاطر تو اومدم نه اون .مجددا"‌ گفتم عذر میخوام از شما اگر چه مهمان حبیب خداست   اما مهمانپذیر خسته است .  (ع ) که صدامو شنیده بود منو صدا زد تو آشپزخانه و گفت : زشته این چه طرز صحبت کردن با یک میهمانه ؟   من گفتم: شما دعوت کردید شما هم پذیرائی کنید من خسته هستم و کسالت دارم میرم اتاقم بخوابم . و برگشتم توی سالن که بطرف اتاقم برم ؛‌مستر میم از جاش بلند شد و گفت : خوب با اجازه من زحمت رو کم میکنم متوجه نبودم که خیلی دیر وقته که زنگ زدم و آمدم امیدوارم ببخشید . با پوزخندی گفتم اوغور به خیر !!!     و ( ع ) که از ناراحتی سرخ شده بود با یه سینی چای وارد شد و گفت اِ اِ کجا حاجی؟! تازه داشت صحبتمون گل می انداخت رفتم چائی بیارم . مستر میم با لبخندی زورکی  گفت : انشاءالله یه شب دیگه مزاحم میشم و دستپخت خانم ِ خونه رو میخورم و یه شکمی از عزا درمیارم (چه پررو ووو) . در همین اثنا منم خمیازه ای  کشیدم (اتفاقا" اصلا" خوابم نمی آمد؛ فقط میخواستم برم تو اتاقم و با تو و عکست حرف بزنم و شب رو با خیالت به صبح برسونم )  و گفتم ببخشید من خیلی خوابم میاد باید برم شما ادامه بدید و راه افتادم بطرف اتاقم .... (مسترمیم ) درحالیکه صداش میلرزید (حالا نمیدونم از خشم بودیا چیز دیگه ؟!)خداحافظی کرد......و (عین) بعداز رفتن اون  با صدای بلند و عصبی گفت : اینروزا مثل دیوونه ها شدی اصلا" معلومه چته ؟ تو که خیلی با ادب بودی و در سخت ترین شرایط با خوشروئی از مهمان پذیرائی میکردی ، چه ات شده ؟ ! جوابشو ندادم و بلند شدم درب اتاقمو قفل کردم و رفتم تو حال و هوای نیایش و آرامش خیال تو ........


*********************


امروز دوشنبه 89/3/24 از دیروز دل توی دلم نیست گفتی برنامه ام رو تنظیم میکنم که بیام پیشت قرار بود باهم گپی بزنیم و تشریک مساعی کنیم در مورد خودمون و آینده که دیگه مشکلاتمون حل بشه (( چه خیال خامی  )) بعد از صحبتت پریدم لباس پوشیدم و رفتم خرید و اومدم تا محتویات صبحانه یا ناهار رو برات آماده کنم که وقتی میائی دیدنم ((اونم توی محل کار نه خونه )) گرسنه نباشی و غذائی درست کنم که هم دوست داشته باشی هم برات ضرر نداشته باشه تا ساعت یک و نیم شب سرپا ایستاده بودم و داشتم کتلت مرغ و سیب زمینی کبابی برات درست میکردم .ولی خستگی رو با تمام سختی و فشار کار روزانه اصلا" احساس نمیکردم ؛ شعفی در وجودم بود که مانع از خستگی و بی حوصلگی میشد و اونم امید به دیدنت بود و آمدنت:( تا این ساعت چهار و پانزده دقیقه است که منتظرم و تو هنوز نیامدی      حتی پیامی یا تلفنی که ....... باشه عیبی نداره ؛ دیگه باید به این انتظارهای طولانی و بیهوده عادت کنم  اما امیدم رو از دست نمیدم  .میدونم خدا نمیخواد که من بیشتر از این درد بکشم و کمکم میکنه ...  خودت میدونی  که اینروزا چه حالی دارم . امان از اینهمه انتظار .


*************************

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
   تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
 دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
   مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
 آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
   در یکی نامه محال است که تحریر کنم
 با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
   کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
 آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
   در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
 گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
   دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
 

 


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 16  بازدید
بازدیدهای دیروز: 55  بازدید
مجموع بازدیدها: 707982  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
علی علی اکبری
ناصر ناصری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین