سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا می دانی کدام یک از مردم داناترند؟ گفت : خدا [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ خطاب به ابن مسعود ـ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
گدایی از خدا(سه شنبه 85 آذر 21 ساعت 6:47 عصر )

این چند وقته زیر پرچین نگاهت نشستم و زل زدم به رنگهایی که ساخته بودی
زرد قرمز نارنجی قهوه ای بنفش .... بعد از یه بارون و یه هفت رنگ آسمونی
قوس و قزح ...خیلی دوستش دارم . آدما هم همینجوری ان ؟بعد از یه بارون  ؟ نه
اصلا هفت رنگ میشن ؟ یه سایه بون از آسمون تا زمین میسازن یا برای خودشون
سایه میشن ؟ یا نه  . همش هفت رنگ هستن؟ اما نباید اینو بگم اونا نمیتونن رنگ
قشنگ قوس و قزح رو داشته باشن . ... این کجا و آن کجا ؟
تنه درخت رو میکاویدم چه شیارایی ؟ چه رنگها و خطوطی ؟ بعدش توجهم به
برگهای خشکیده روی زمین افتاد. خم شدم و یکیشو برداشتم و با دقت خاصی
بهش نگاه کردم . عمیق تر از همیشه .خطوط قهوه ای و سیاه و رنگ دانه شتری و
نارنجی و خالهای ریز قرمز... روی شاخه درخت هنوزم برگهای سبزی خود نمایی
میکردن وای خدایا بنازم به نقش آفرینی ات ... چقدر هنرمندی چقدر چیره دستی
هرچه بیشتر غرق طبیعت میشدم بیشتر دلم میخواست نقاشی کنم . بعد زیر لب گفتم
خدایا میشه منم مثل تو نقاشی کنم ؟ میشه گل بوته های هزار رنگ روبکشم؟میشه

مثل تو که یک گل وحشی رو چنان منظم کشیدی و رنگ آمیزی کردی که حتی تک تک
پرچمهای اون گل شکل کامل گل رو دارن ؟ حتی تخم گل رو هم که با دقت نگاه میکنی
عینهو خود همون گل رنگ و نقش داره ؟ وای چطور میتونم اینهمه سبز رو روی یه تابلوینقاشی جلوه بدم ؟ اینهمه قرمز و آبی و زرد و نارنجی و ... آخه اگه بهترین نقاشم بودم بازم نمیتونستم . خدا جون میشه یه نوک سوزن از هنرت رو به من هدیه بدی؟
مورچه رو نگاه کن ... به این کوچولوئی چه بار سنگین و بزرگتر از خودشو به دوش
کشیده و داره میبره خونه اش ...(عینهو بار سنگینی که روی دل و شونه های فرتوت منه ) عجب تلاشی . آخه خدایا من حتی قدرت این مورچه رو هم ندارم .
دوتا کلاغ دارن قارقار کنان دنبال کبوتر بچه تو آسمون میکنن. کبوتره میترسه و میلرزه
و بال میزنه بالمیزنه ...جیغ میزنه ... آهان فوج کبوترا سر رسیدن .. کلاغا بال زدن و روی یکی از دیوارای اطراف نشستن و خودشونو زدن به کوچه علی چب ... انگاری اینانبودن که میخواستن شکارش کنن .
قربونت برم خدا جونم تو چقدر بزرگی ...چقدر دوستت دارم .
یه جور دیگه ای داشتم به اطرافم نگاه میکردم . امروز انگاری یه چیزیم میشد. یه جورائی عاشقونه تر .

 تن پوش روز و خورشیدی که ابر روشو پوشونده بود و گاهی زور خورشید تو این سرما بهش می چربید .
به ذره ذره سلولهام فکر میکردم ... عجب حال و هوایی پیدا کردم ها ؟
دوباره غرق طبیعت و دستهای پر مهر و عاشقانه ای رو می دیدم و با خودم میگفتم
او که این سفره رنگین زمینی رو برای ما زمینی های بی چشم و رو آماده کرده تا از این خوان نعمت استفاده کنیم. اما یه تشکر خشک و خالی هم بلد نیستیم . میریم مهمونیش اما کلی از پذیرائیش ایراد میگیریم و ده قورت ونیممونم باقیه .
یه دفعه چشمم به دستام افتاد ، خشکیده بود رو به آسمون و گدایی میکرد  . چی رو داشتم از خدا گدایی میکردم ؟ حالا چرا رو به آسمون ؟ مگه تو ...توی دلم نیستی ؟ مگه در وجودم نیستی ؟
مگه همه جا بامن نیستی؟پس چرا تو آسمون دنبالت میگردم و دستم رو دراز میکنم؟
شاید بخاطر حسِّیه که از کودکی در همه ما رشد کرده و یادمون داده بودن که بهترین و مهربون ترین تو آسمونه . خدا اون بالاهاست ... توی اون وسعت بیکران آبی که رنگ مهر وآرامش داره ...
اما یه سئوال ؟
از من چه مانده ؟ هیچ؟
یک سینه پر از درد و سئوال؟ یک قلب زخمی و عاشق ؟ یک وجود ((تا )) شده ؟
دو چشم خونین از اشک و انتظار ؟ ... یک آه ؟ ... مرا گریزی نیست ... جز پاره پاره های
روحی دردناک و غروری که لاشه اش را بر شانه هایم میکشم  اما نه غروری که اینک
خرده هایش را در گونی زمان و زندگی ریخته ام و این بار سنگین را به کول کشیده ام
نه ... دیگر چیزی نمانده است ... با این حال  کشتزار دل عاشقم را بذر میپاشم شاید که ... شاید
شاید ... شاید ....
خدایا در من هنرت را به نمایش بگذار.... مرا دریاب ... مرا نگاه کن  نگاهم کن .


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 30  بازدید
بازدیدهای دیروز: 55  بازدید
مجموع بازدیدها: 707819  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
علی علی اکبری
ناصر ناصری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین