ده ثانیه تا انتها پایان بی سرو صدا بی خبراز هر شب و روز من و یه شمع نیمه سوز
یکی گذشت از ثانیه
نه تای دیگه باقیه ی ای کاش تو لحظه ای که رفت می دیدمش
یه بار دیگه اون دور بود تو حسرت ثانیه ها که می گذشت
ای کاش تو این یک ثانیه بودنش نمی گذشت .
ساعت می گه دو ثانیه
هشتای دیگه باقیه یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه
کی میگه اینا بازیه فقیر بودن جُرم ِمنه. عاشق بودن تنها گناه . یه عمری
چشم به در بودم این آخرا هم چشم به راه
ساعت بازم بهم می گه سه ثانیه رفته دیگه خبر داری چه زود گذشت
مونده فقط هفت ثانیه
هی با خودم گفتم میاد امیدتو ندی به باد داد می زدم پس کی میای کسی
جوابمو نداد من موندم و دو ثانیه ازم فقط این باقیه ثانیه ها پشت سر هم رفتن
تا شش و هفت و هشت لحظه تو گوشام داد می زدن .
هشت ثانیه ازت گذشت
من موندم و دو ثانیه ازم فقط این باقیه هنوز نشستم منتظر چشم امیدم
ثانیه ...
ای خانم باد سحر واسش ببر تو این خبر بگو که من تا آخرین لحظه درد ،خیره بودن
چشام به در ....ثانیه نهم که رفت
مونده فقط یه ثانیه سرت سلامت ای عزیز، از من مونده فقط یه لحظه که باقیه، قسمت نشد ببینمت ، شاید که لایق نبودم
منتظرت موندم یه وقت نگی که عاشق نبودم .
ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص . آزاد شدم بیام پیشت بی واهمه بی هیچ هراس قشنگترین ثانیه ها این ده تا بود که زود گذشت رویا ی شیرینی بود و رفت چون با خیال تو گذشت ...
دوست می دارمت به بانگ بلند تا کی آّهسته و نهان گفتن