سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانت، کسی است که از اموال خود به تو ببخشد، و بهتر از او کسی است که تو را بی نیاز سازد و اگرخود به تو نیازمند گشت، تو را معاف دارد [و از تو چیزی نخواهد] . [امام علی علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
آیا دیوار سخن میگوید ........(چهارشنبه 87 بهمن 30 ساعت 4:19 عصر )


دیوار به سخن در می آید .....

******

هیچوقت به دکلمه ای که روی وبلاگ مدتهاست گذاشته ام توجه کرده ای ؟

******

 

من تهمت زدم ؟! من خِبط گفتم ؟ ! بنا نداری پرسش و پاسخ بشنوی ؟ (کسی هم نخواسته پرسش و پاسخی راه بیاندازد و کاری بکار دیگران داشته باشد)(( همیشه همینطور بودی حرفتومیزدی و میگفتی بنا به ادامه نداری و من همیشه سکوت کردم و اگر حرفی زدم که باید پاسخی میشنیدم تو سکوت میکردی و همین جمله رو میگفتی بنوعی با دست پس میزدی و با پا پیش میکشیدی ) اشکالی نداره من به این کارهات عادت کردم مهم نیست دیگه ، دیگه هیچ چیز برام مهم نیست . من اشتباه میکنم ؟! چرا هیچوقت سعی نکردی منو از اشتباهی که میگی در بیاری ؟ اگر حرفام تهمته ، اگر نارواست ، اگر دروغ میگم ، چرا جوابمو ندادی ؟ چرا واقعیت رو بهم نگفتی ؟ چرا بهم نگفتی واسه چی این کارها رو کردی ؟ تو منو متهم نکردی ؟ تو بمن تهمت نزدی ؟ اما من بخاطر اینکه کاملا به خودم ایمان و به حرفم اعتقاد داشتم با دلیل بهت ثابت کردم که اشتباه میکنی . ... اما تو چی ؟ برای این کار ِ  غیر انسانی چی داری بگی ؟ برای حرکاتت چه دلیلی داری ؟ برای ترک کردنت چی ؟ و خیلی چیزای دیگه ... برهانت چی بود؟ غیر از این باید فکر کنم که بامن بازی کردی ؟ وقتی هیچگاه دلیل اصلی و حرفاصلی اینکار رو نشنیدم ؟ غیر از این باید فکر کنم که بمن دروغ گفتی و منو بازیچه خودت کردی ؟ غیر از این باید فکر کنم که مثل .... بمن نگاه کردی و عذابم دادی ؟ حالا چطور باید نگاهت کنم ؟ بازم خودمو گول بزنم ؟ بازم به خودم بگم مجبور بود گناهی نداشت دوستم داشت و عاشقم بود ؟ چه زیبا ثابت کردی که دوستم داشتی و ترکم کردی. چطور ثابت کردی که گناهی نداشتی و منو بازیچه قرار ندادی ؟ چطوری ثابت کردی که من وسیله ای برای مدتی هوی و هوس نبودم ؟ چطور اینها رو میخوای ثابت کنی که حالا به خدا واگزارم میکنی دست پیش میگیری که پس نیفتی ؟  باشه باشه حساب من و تو روز قیامت معلوم میشه .خدا که شاهد و ناظرهمه چیز بوده ؟ شاهد دل ِ من ، حرفای من ،انتظار من ،  افکار و اعتقاد و ایمان من ، شاهد اعمال تو و حرکات تو .... خدا شاهد و ناظر تمامی ضجه ها و خون گریستنای من که بوده ؟ خدا شاهد تهمتهای ناروائی که بمن زدی که بوده ، خدا شاهد بر همه چیز بوده و هست . من هیچ باکی ندارم و نداشتم که از عشق و دلدادگی ام پیش خدا و خلق خدا بگویم ، حتی اون دیوار کذائی اگر زبان داشت به سخن می آمد و میگفت چگونه ایستادمروبرویش و سر بر آسمان و فریاد زدم خدایا دوستش دارم مرسی که این ودیعه رو بمن دادی ، اگر زبان داشت میگفت چه شبها و روزهایی ایستادم روبرویش و سر بر درگاه باریتعالی ساییدم و نالیدم که خدایا او را حفظ کن از تمام بلیات ، خدایا نگذار دلم بی او بماند خدایا نگذار دلم را بشکند خدایا واقعیت را بمن بنمایان ... اگر زبان کبوتران میدانستی و می آمدند و بتو میگفتند که چه پیامها بوسیله آنان برایت فرستادم و چه لبخند عشقی را هدیه ات کردم ... همه بی زبانان و زبانداران میدانند که تمامی نگاه من که بود و چه بود ، همه اشان میدانندکه حرف دلم و تمامی وجودم ، روحم و جسمم ، تک تک یاخته های بدنم تورا فریاد میکردند و دعایت میکردند همه اشان شاهدند که چگونه بعد از این کار و حرف تو شکستم و پیر شدم همه دانستند که تو رفتی زیرا شکستنم را دیدند همه و همه ... حتی اون مردک فهمید و سعی کرد خودشو بمن نزدیک کنه که مُشتی محکم بر بینی اش نشست و راهی درمانگاه شد . جوابی برای اینها داری ؟ جواب داری برای کسائی که با چشمانی پر از سئوال و شماتت به چشمان اشک آلوده ام نگاه میکردند؟ جوابی داری برای غروبهایی که اشک ریزان توی خیابون زیر بارون راه میرفتم و با خودم حرف میزدم تا برسم به نیمکتی که اولین بار روی اون نشستیم و حرف ازعشق و دلدادگی زدیم و روی همون نیمکت بی زبان ضجه زدم و مشت بر سینه ام کوبیدم ؟ جوابی داری برای بچه ها که می پرسیدند چرا اینقدر بدخلق و بیمار شدی و کم طاقت ؟ چه جوابی داری برای دیوانگی هایم که هرکس غروبها مرا در کوی و برزن اشک آلود می دید به خیال اینکه دیوانه ای دیده زیر لب چیزی میگفت ورد میشد؟ چه جوابی داری وقتی می آمدم و در مسیرت می نشستم بر سکوئی و خیال میکردند که گدا هستم وسکه ای کنارم میگذاشتند و میرفتند و من فقط اشک میریختم ؟ جوابی برای آوارگی هایم داری ؟ جوابی برای توبیخ های اداریم که دائم بیمار میشدم و راهی بیمارستان ،و نمیتوانستم بگویم چرا بی خبر سر کارم نیامده ام ؛ داری ؟ چه انتظاری داری بعد از دیدن اینهمه بی تفاوتی و بی خیالی و اعمالی که بسرم آوردی تو را روراست و صدیق و راستگو بدانم ؟ چه انتظاری از من درد کشیده داری که بسیار مطالب  میدانم و دم نمیزنم ؟د ِ  بگو ؛ بگو چه جوابی برای همه سئوالاتم داری ؟ آنوقت اعتراض داری ؟ باینکه واقعیتها را گفتم ؟
اینکه راحت نشستی و زندگیت را میکنی در حالیکه زندگی مرا سیاه کردی و به نابودی کشانیدی ؟ تو مرا نابود کردی تو از من یک مرده متحرک ساختی ؛ بازهم خود را بیگناه میدانی ؟ بازهم خیال میکنی حَقَت بوده آنچه را به سر گناهکاری چون من آورده ای که تنها گناهم عاشقی بود و باور؛ که تنها معصیت و درخواستم ازتو محبت بود و عشق ؟ اینها تاوان ِ گناه دوست داشتنت بود ؟ تاوان خالص و بی ریا و بی هیچ درخواستی عاشق بودنم  بود ؟ تو باید جواب همه این دردها و آلام مرا آنجا باید بدهی باید رو در روی ائمه معصوم ؛ در مقابل خداوند زانو بزنی و چشم و گوش و دست و پایت به سخن در بیایند که چرا و به چه جرمی مرا مجازات کردی و به صُلابه کشیدی به چه جرمی با زندگیم بازی کردی ؟ باید بگویند اعضای بدنت که چرا و به چه دلیل وجودم را به بند کشیدی و چشمانم را گریاندی و دلم را سوزاندی.آنروز باید جواب بدهی ........که اگر هم نخواهی مجبور میشوی زیرا تمامی جوارحت به سخن در خواهند آمد و نمیتوانی کتمان کنی که به کدامین حق ؛ حق ِ مرا زائل نمودی  به کدامین حق و حقوق طلبکارانه با من رفتار کردی ....

 

*****

 

معشوق لحظه ‏اى تو را یافت و برگزید که در جستجوى ظرفى به گنجایش بى نهایت ، گِل تمامى آدمیان را با مَحَکِ علم لایتناهى خویش آزموده

بود . خدایت زمانى تو را فرمان خواندن داد که سیاهى جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود . زمانى تو را دعوت به خواندن کرد که شب  ، براى فرار از سیاهى خویش به دنبال روزنى مى‌‏گشت . زمانى که شکواى سبز درختان و گلایه ‏هاى زلال آبشار و اشک حسرت ابرهاى غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگنانه ‏ترین تسبیح را با خدا مى ‏گفتند . معشوق زمانى تو را فرمان خواندن داد که معصومانه ‏ترین فریاد انسان از پاهاى جستجوگر تاول زده‏اش قلب سخت‏ترین صخره ‏ها رامى‏لرزاند ....

 

 



» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 19  بازدید
بازدیدهای دیروز: 31  بازدید
مجموع بازدیدها: 714056  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
ناصر ناصری
علی علی اکبری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین