سلام مهربونم .نمیدونم خوشحال باشم یا غمگین ؟ از اینکه مشکلاتت تا حدی حل شده بسیار خوشحالم . وازاینکه بامن تماس گرفتی بی نهایت خوشحالتر.اما اینکه
در دوگانگی غم و شادی دست و پا میزنم چیز دیگریست . من دیگر بسان گذشته تو را ندارم . مرا در حال و هوای غریبی گرفتار کردی . حتی نوع صحبت کردن با تو را نمیدانم که گرم و صمیمی همانطور که واقعیت وجودی من است با تو سخن بگویم یا باز هم محتاط باشم که کسی سخنان ما را از پشت گوشی شنود نمیکند؟ و خشک سخن بگویم ؟!آیا خود تو همان حال و هوا را داری یا نه ؟ و اینکه بکلی فراموش کردی آنچه را که بود؟ این روزها مطالب بسیاری را روی ورق پاره ها نوشتم که اینجا بنگارم . اما نمیدانم چرا درجش نکردم ؟
پنجشنبه ای که گذشت ششمین پنجشنبه ای بود که تو نیامدی و سراغمو نگرفتی .
از سر شب تا خود صبح باهات حرف زدم . روزهای قبلش هم که عصرها تنها میشدم و فقط من بودم و در و دیوار خونه ی خالی از تو و بقیه بهترین زمان بود برای فریاد درگلو مانده ام و اینکه تا میتونم بلند بلند گریه کنم بی اینکه کسی علتش را بپرسد یا کسی کنجکاوی کند .فقط وقتی بچه ها می آمدند با صورت و چشمای قرمز من روبرو میشدند و نگاهی پر از سئوال که جرئت پرسش نیز نداشتند . و با اخلاقی تند و مثل سگ پاچه بگیر ... بیچاره ها نمی دونن با من چیکار کنن ؟ هم میدونن چه مرگمه هم نگران منند.
هیچ میدونی دو هفته پیش کجا بودم ؟ نه مسلمه که نمیدونی . بخش سی سی یو بیمارستانی که نزدیکیهای خونه شماست . همه اصرا ر میکنن قرصهای قلبمو بخورم و استراحت کنم . اما دلم نمیخواد . اصلا خیلی وقته که انگیزه زندگی کردن رو از دست دادم . فقط جسمم داره یه زندگی بیهوده رو روی دوشش میکشه .
گفته بودم بی تو هرگز... نگفته بودم ؟ حالام بنا به خواست تو دارم ادامه میدم اما نه با دل و جانم . نه با روحم . نه باشادی و سرخوشی . نه با انگیزه ... فقط حرکت برای اینکهاطرافیان بدونن هستم. همین فقط همین .
اگه بدونی چقدر مصنوعی لبخند میزنم ؟ اونم فقط یه لبخند مورد لزوم . فقط دیروز کمی احساس شعف داشتم که لبخندی عمیق بر لبم بود .
توی سرویس همون خانمی که قبلا ازم پرسیده بود مشکلی دارید ؟ میتونم کمکتون کنم ؟ و من پرسیده بودم چرا این حرفو میزنین ؟ و او گفته بود که اصلا مثل قبل نیستین .شما خیلی غمگین هستید .غمی عمیق در حرکات و چشماتونه که بکلی با قبلا فرق کردید. .............بماند..... اما دیروز گفت :خدا را شکر امروز یه کمی رنگ و رویتان بهتراست و آرامشی خاص در چهره شما ایجاد شده که صبح هم اینطوری نبودید. من فقط یه لبخند تحویلش دادم .............
حالا تو بخوان از این مجمل بسیار..............
چه بخواهی چه نخواهی تو در من حل شده ای . نمیتوانی دیگر خودت را از من بگیری حتی اگر حضورت را از من بگیری . حتی اگر از تو هیچ خبری نداشته باشم .من با همه ی وجودم دوستت دارم . حتی اگرنخواهیم .