مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویای رخ یار ز اغیار نترسد
آنکس که چو منصور زند لاف اناالحق
از طعنه نامحرم اسرار نترسد
خواستم بیادت بیارم یه کسی یه وقتی خیلی دوستت داشت و امیدش تنها تو بودی ، صدات براش موج شادی و حرارت بود و دلت کلبه عشق او بود که تخریبش کردی ، خواستم بهت بگم که خیلی دو رنگی کردی ؛ اینم یه ماموریت بود؟! خدارو شکر کن که تنها چیزی رو که بتو داده یه زبون چرب و نرمه و کلی تظاهر که مالکیتش رو بعهده داری ، خوب بلدی بگی و بازی کنی ، خوب بلدی ... احسنت ؛ آفرین ؛ صد بارک الله ...
بنظرم باید برای متظاهر بودن و دروغگوئی هم مدرکهای لیسانس و فوق لیسانس و دکترا بدن که مطمئنن توی کالیفوسوری تو یکی سرآمد میشی
الان ناراحت میشی اینا رو بخونی ولی یه روزی میگی یادش بخیر خدا بیامرز خیلی روراست بود و حرفای خاصی میزد که کمتر کسی پی به مفهوم واقعی ِ حرفاش می بُرد ...