آمدی ؟ قدم بر جانم گذاشتی . زمانی کوتاه ولی پراز امید، انتظار برای دیداری که خیلی طولانی بود.میدونم ،میدونم هرکاری کردی بخاطر من بود .میدونم که دوستم داری ولی مثل من عاشق نیستی که بدونی حال و هوایم چگونه بود و هست . هر دردی رو که کشیدم بخاطر تو و برای تو بود . ببخش منو که عصبی بودم . که بغض داشتم ...
عزیز دلم تو به آسونی روح منو تسخیر نکردی که به آسونی بتونم ازت بگذرم .
یک زن شاید از سر اجبار جسم خودشو در اختیار معشوقی قراربده ولی اون معشوق بدون داشتن روح اون زن نمیتونه معنی عشق رو بفهمه .
باشه من تن به این جدایی اجباری دادم فقط بخاطر تو و برای تو اما اینو بدون که تو روح و جان و قلب منو در اختیارت گرفتی .
من تو رو از سر هوس و نرد عشق باختن نخواسته بودم که حالا بخاط این اجبار و جدائی از تو دلزده بشم . تو رو برای خودت خواستم . حالا هرچی که میخوای بگو و انجام بده بازم میگم .بازم میگم با همه وجودم دوستت دارم و عاشقانه در ذره ذره های روح و جانم خونه داری .
امیدوارم که واقعا اینجا رو پیدا نکرده باشی و حرفت یکدستی بوده باشه .چون اونطور که باید با تو راحت حرف بزنم دراینصورت نمیتونم . تو گفتی حتی بهت نگم که دوستت دارم . اگه واقعا اینجارو یافته باشی مجبورم یه خونه دیگه اجاره کنم و حرفامو اونجا بنویسم .آخه تو نمیخوای که من عشقمو حتی به زبون بیارم و این خیلی سخته که حتی اینجا نتونم بهت بگم بی تو میمیرم .بی تو انگیزه ای برای زندگی ندارم . لااقل اینجا از کسی خجالت نمیکشم .گرچه عشق خجالت نداره بلکه افتخار میکنم به عشقی که به تو دارم تو فقط تو مرد منی تو زندگی منی .اینجا مینویسم بی اینکه متوجه بشی چه شب و روزهائی بر من میگذره و این راز و نیازی است که باتو دارم بی اینکه حضور داشته باشی و از حرفای عاشقانه من خسته بشی یا عصبانی یا ...
بهت گفتم نمیخوام برام دعا کنی .گفتم که خدارو دوست ندارم .گفتم میخوام کافر بشم .اما همه شو دروغ گفتم من عاشق خدا هستم آخه خدا قبل از تو توی دلم خونه داشت و صاحب خونه بوده و هست توام مستاءجر همین خونه هستی یعنی اینکه حالا هردوتا تونو می پرستم . عشقی در حد پرستش به تو و عشقی وابسته به خدای یگانه ام . شریک برایش نمی آورم . نه استغفرالله ... نه ... اما تو را در حد این عشق میستایم .
ناراحت نشو من مزاحم آرامشت هرگز نخواهم شد . نمیگذارم ذره ای از وجودم تو را برنجاند .تا هروقت که هستم و مقدر است که باشم با دلم کنارت خواهم بود .
امروز همه جا آرام تر بودم و بعضی جاها لبخندی بر لبم . امروز مانتوی مشکی ام را از تن خارج کردم و یک درجه روشن تر پوشیدم . امروز رنگ قهوه ای را بجای سیاه برتن کردم . چون برای من حیاتی تازه دمیده شده بود .
دوستت دارم .