اول : مراتب روز 15/2/89 رو بگم براساس حرکات مستر الف
به یاد داری که گفتم مستر الف از دیارش خودشو آواره کرد و واسه سه روز به شهر ما آمد(گفته بودم که میخواهد بیاید و آمد). بعد از کلی اس ام اس های عشقولانه و احمقانه و میس کالهای بیجواب و غیره اعلام کرد که آمده و میخواد هرطور شده منو ببینه و است گفتم که ؟: و حالا خلاصه و مفید آخرین روز حضور ایشان که ناکام از شهرمان رفتند را مینویسم . اینطور شدکه :..........
بله ؛ .................................
اوامر مولوکانه طبق دستور غیر مستقیم انجام شد و اینبار بر خلاف چندی و اندی پیش چنان با انرژی مضاعفی که رسولان پیام رسان بر گوش جان ِ ملکه دربارت نشاندند ؛ دوگوله ها حرکت کرد و انفجاری صورت داد وصف ناپذیر اگر چه انگار روی این بنده ی خدا را از بتون آرمه ی انگلیسی پُر کرده بودند اما بر این امر فائق آمده و مستر الف بشدت سر کار ماندند و دست از پا درازتر به دیار خود برگشتند و این هفته مجددا از پریشب تا بحال تقاضای دیدار مجدد که من بازهم آمده ام که عشقم را ببینم ایندفعه دیگه دارای انرژی توپ بودم و اس ام اس ایشان با کلمه نه مطلقا نه دستشان از پایشان درازتر گشت و .... آره دیگه ما هم نفسی راحت به عمق اقیانوس اطلس کشیدیم و انشاءالله خلاص تا بعد .......
و دیگه جونم برات بگه این دوروز اخیر لبخندی بر لبم نشسته بود و یه کمی مهربون تر بودم . انرژیهای تل و چل و آره دیگه ..........
تمرکزمو این همکاره بهم میزنه و نمیزاره بنویسم تا بعد بنویسم