نوشتی برام که هرچی بود تموم شد منم نوشتم عمرِ من حروم شد.
نوشتی : رفته ای از یادم ؛ نوشتم ، شمع رو به بادم
نوشتی دردلم هوس مُرد ، نوشتم که دل توی قفس مُرد
کاشکی زندگیمو به چشمات نبسته بودم ، کاشکی به سادگی
فریب حرفاتو نخورده بودم . کاش خبر نداشتی که دیوانه ی نگاهت بودم
کاش نمیگفتم که یه مُشت خاک ِ ناچیز زیر پاهاتم . کاش صدای قلبم
نمیشد صدای ضربان ِ قلب تو ؛ کاش عهدی نبسته بودم که تا
وقت جون دادن باهات هستم کاشکی قسم نمیخوردم که
جز تو کسی نباید پاشو به حریم زندگیم باز کنه ... کاش ؛ کاش ؛ کاش
امروز هرچی که به سرم آمده و می آید به پای تو نوشته میشود
چرا که از خدا خواستم فقط یک جرعه از جام زهری که به من نوشاندی
به تو بنوشاند و بعد گفتم خدایا حرفمو پس میگیرم . نه ؛ آه نمیکشم
نه ؛ نفرین نمیکنم . خدایا هروقت عصبانی بودم و بغض گلمو فشار
داد اون لحظه به حرفام گوش نده ...........