آری
اینجا زمین است ؛ زمین ِ روءیائی ِ آدمهای خیالی
ساعت بوقتِ انسانیت خواب است و بوقت آدمیت بیدار
دل ؛ عجب موجود سخت جانی است , هزار بار تنگ میشود و هزار بار می بخشد
می شکند , بند میخورد
میسوزد و خُنک میشود
می میرد و زنده میشود
اما
باز هم می تپد و می تپد و می تپد
برای دوست برای عشق برای همراه و همگام ....
و من
کسانی را , آدمهائی را , دوستانی را دوست می دارم
همانها که بدیِ هیچکس را باور ندارند
همانهائی که به همه لبخند میزنند
همانهایی که بوی ِ آدمیت می دهند ...
و من باورشان دارم . تو هم .................................
دوستت دارم ای زمینی ِ رو راست
دوستت دارم ای انسان آزاده
دوستت دارم ....