سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، مدارا کردن با مردم است . [امام علی علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
خواهش میکنم بخونید و جواب بدهید(سه شنبه 86 مهر 17 ساعت 12:50 عصر )


 سلام دوستان بر اساس صحبت قبلی نامه ی صاحبدل را عینا دراینجا درج
 میکنم امیدوارم که به خواسته اش برسد/نازنین

   * به همه دوستانی که در اینمدت مرا تحمل کرده اند سلام عرض میکنم .
این مطلب طولانی است و خواهشی که دارم اینست که این آخرین مطلب را با با حوصله بخوانید و پس از شنیدن شرح ماجرا جواب سئوالهایم را بدهید.
  *خواهش دیگر م اینست که تمنا دارم به هیچوجه به فردی که در باره اش مینویسم هیچگونه توهینی نشود زیرا با تمام این احوالات هنوز هم برایش احترام زیادی قائلم و هنوز هم در حد پرستش دوستش دارم .

و اما ...
امروز ؛ در این خانه آخرین حرفهای منو میخونید .
 مهم نیست که در مورد من آشنا یا غریبه چه فکری میکنید .
 این یادداشت آخرین نوشته یک زن تنها و عاشق
در این صفحه خاطره انگیزه ...این وبلاگ اولش برای این ایجاد شد
تا حرفهایی را که حضوری نمیتوانستم به او بگویم ولی میخواستم حرمت
عشقش را نگه دارم . بنویسم تا بخواند. ودیگر هیچ........
مهم نیست که چگونه مورد تهمت و افترا قرار گرفتم . مهم نیست که
چگونه بیگناه پای چوبه اعدام یک قاضی از همه جا بی خبر رفتم و طناب
دار به گردنم آویخته شد . مهم نیست که چوب بی عدالتی عشقی راستین
و صادقانه را خوردم . مهم نیست که دیگر اورا بعنوان همسرم نمی بینم .
مهم نیست که چشمانش دیگر مرا نمی بیند و گوشهایش صدایم را نمی شنود
من که چشم و گوش دارم .
اینهم مهم نیست که خاطراتی تلخ و شیرین بهمراه دارم و اینک با کوله باری
از فکر و خیال و درد و رنج زندگی را سپری میکنم .(( گفتم خاطراتی تلخ
و شیرین زیرا از چگونگی این عشق بد فرجام بود )) تلخ بود چون به ناحق
مورد بی مهری وظلم و تهمت قرار گرفتم که آنرا به خداوند واگذارکرده ام که اوست دادستان دهر و قاضی ای عادل که از درون مخلوقاتش خبر دارد.
شیرین بود بخاطر وقتی که با عشق به او میخوابیدم و بیدار میشدم . غذا
می پختم . سر کار میرفتم ((که خیلی وقته سرکار نرفتم )). خرید میکردم
و .... شیرین بود وقتی که ماموریت
میرفت و شبهای تنهائیش را با من تقسیم میکرد و نیمه شب با زنگ تلفنش
بیدار میشدم و هیجان شنیدن صدایش خواب را از چشمانم می ربود .وقتی
میگفت دلش برایم تنگ شده از شادی پرواز میکردم و لحظه شماری میکردم
تا بیاید وقتی تلفنی معاشقه میکرد و مرا پشت تلفن میبوسید ... وقتی
که از .............ه....میگفت ... آه خدای من ...
مهم نیست که دیگر به اس ام اسی کوچک هم دلخوشم نمیکرد و تلفنهای بی
وقفه اش خاموش شدة بود . مهم نیست که حتی همان ماهی یکبار هم دیگر
نمی بینمش . حالا دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست حتی اثباط بی گناهیم .
حالا وقتی به عکسهایش نگاه میکنم یادم می افتد که چه آسان مرا لگد مال
کرد چه آسان بخاطر هیچ مرا فروخت به بیمعرفتی ... یادم می افتد که چه
روزها و شبهایی را پشت سر گذاشتم من با دنیایی از عشق و سر مستی حضور ِ او
و او با ....
چه آسان بود برایش ترک من بخاطر دیگری و چه تلخ بود برایم لحظاتی که
به بیگناهی ام فکر میکردم . آخر به چه جرمی ؟ به چه گناهی اینگونه مرا
به گند کشید ؟ به کدامین گناه مجازاتم کرد ؟ به کدامین گناه به زندان رنج مرا افکند؟‏
اینقدر عشق و صداقتم ؛ دوست داشتن و ایثارم نفرت انگیز بود ؟
همیشه شنیده بودم دل به دل راه دارد . اما دل او هیچوقت با من نبود .
هزاران سئوال بی جواب در ذهن و روحم مانده که هفته هاست روحم را
مثل خوره میخورد و رنج میبرم . عیبی ندارد او خوش باشد و خوشبختی
را با دیگری احساس کند و بیابد همین برایم کافیست . آخر مگر من خوشبختی و
سعادت و سلامتش را از خدا نمیخواستم ؟
اگراینطوری سعادتمند میشود
عیبی ندارد . من که جز وسیله ای بیش نبودم برایش .بالاخره هر وسیله ای
یک روز کهنه و فرسوده میشود و از بین میرود . اما مگر نمی گفتند ازقدیم
که دوست کهنه اش خوبه ؟ پس من چرا بَد شدم ؟ مگر غیر از زن ؟ دوست
او نبودم ؟! شاید همه را در خواب میدیدم و خودم خبر نداشتم ؟!!!!
**********
آخر گناهم چه بود که بی احساسی او را بر دوش میکشم ؟ مگر جز عشق
 و محبت و صداقت و یکرنگی ؟ جز تن به خواسته های او دادن ؟ کار دیگری کرده بودم ؟
خداوند شاهد و ناظر بر اعمال و افکار و عشق من بوده و هست .
به حرمت قرآن کریم و به صاحب قرآن مجید قسم یاد میکنم هرگز قدمی به
خیانت به او یا بازی با او یا دروغی نسبت به او بر نداشتم که اینگونه باید
تاوان گناهی ناکرده را پس بدهم .
شما به من بگویید چگونه آرام بگیرم ؟ میدانم همه میگویید با معبود اصلی
با خدا راز و نیاز کن ... مطمئنن باشید که همینطور هم هست .دلم با حضرت
دوست است و بس وگرنه تا بحال خودم را سر به نیست کرده بودم ...اما
روحم آرام نمیگیرد تا جواب سئوالهایم را نیابم . نمیتوانم اینراهضم کنم که عاشقانه
همسری را در آغوش بگیرم ولی او در افکاری مخربانه غرق باشد و به این
بیاندیشد که برای لحظاتی ... خدایا این بی حرمتی را نمیتوانم بپذیرم
.
نمیتوانم بخودم بقبولانم که در تمام اینمدت عروسک خیمه شب بازی بوده ام
در تمام اینمدت برایش شبیه به زنانی آنچنانی بوده ام که برای ساعتی لذت
و خوشی مورد استفاده قرار میگیرند . خدای من این موضوع مرا شکنجه میدهد
اینکه فکر میکنم برای مَردَم ، برای عشقم ، برای همه بودنم برای کسیکه
بهانه زندگیم بوده ، شبیه به عروسکهای رنگین و زنی لحظه ای بوده ام .
نمیتوانم تحمل کنم . احساس میکنم بیشرف بوده ام . احساس میکنم نانجیب
بوده ام احساس میکنم که خودفروش بوده ام احساس تلخی است که حرمت
سالهای وفا و صفایت ، نجابت و شرافتت را بشکنند و تهی ات کنند .خیلی
تلخ خیلی تلخ ....
بماند......
و اما ........
بعد از اینهمه درددل که خلاصه ای از یک کتاب زندگی بود سئوالم را می پرسم
شاید به نظر بسیاری از شما دوستان این سئوالات بی شرمانه بیاید و مرا
زنی بی حیا و بی حرمت و نانجیب بخوانید وبدانید. ولی به حرمت صاحب
قرآن که قصد بی حرمتی و جسارت به هیچیک از شما عزیزان و یا مدیران
پارسی بلاگ را ندارم همینقدر که به اینوسیله دوستانی صدیق و روراست
پیدا کردم خداوند را شاکرم . فقط این سئوالها مرا تهی نموده که جوابی برایشان
نیافته ام . مدتهاست روحم آزرده است شاید با جوابهایتان مرهمی بردل زخمی
و ریش ریشم بگذارید:
و سئوالها ....
1- به چه چه گناه و تقصیری مثل یک تفاله بدرد نخور دور انداخته شدم ؟
2- چگونه مردی ، همسری  کنار زنی سر بر بالین میگذارد که او را دوست ندارد؟
3- چگونه مردی ، زنی را محکم در آغوش میفشارد و نجوای عاشقانه سر
میدهد اما دوستش ندارد ؟
4- چگونه مردی ساعات شبانه روز زنی را پر میکند ولی احساسش را به
بازی میگیرد؟ و به راحتی با ترک کردنش به او میگوید که از اول تو را دوست
نداشتم ، اما تو متوجه نمیشدی که من احساسی بتو ندارم ؟
5- چگونه زنی به سپیدی سحرگاهان عشق و نیایش ناگهان رنگش برای
مَردَش تیره و تار چون شبی بی ستاره و مهتاب  میشود؟
6- چگونه است که بیگناهی بخاطر گناهی که خودش نیز نمیداند چیست ؟ به
تهمت و افترا دچار میگردد و عشقش را به سُخره میگیرند؟
7-مگر ممکن است که مردی ، زنی را دوست نداشته باشد و به او هیچ احساسی
 نداشته باشد اما در آغوشش بیارامد؟
با تمام احوالاتی که شرح دادم چنین چیزی ممکن است ؟ میشود؟ میشود؟ میشود؟
خدایا چگونه باور کنم ؟ چطور تحمل کنم ؟ که حُرمتم به تاراج رفته است ؟


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 18  بازدید
بازدیدهای دیروز: 95  بازدید
مجموع بازدیدها: 713629  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
ناصر ناصری
علی علی اکبری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین