سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در اسلام، هیچ کاری نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـمحبوب تر و ارجمندتر از تشکیل خانواده نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
منم نازنین بجای دوستتون(سه شنبه 86 آبان 8 ساعت 12:35 عصر )

سلام دوستان


روز جمعه 4/8/86رفتم دیدن صاحبدل - پسرش در رو برام باز کرد گفتم مامان کو؟ گفت مثل همیشه تو اتاقشه کاراش که تموم میشه میره تو اتاقش و بیرون نمیاد مگه اینکه یکی از ما صداش کنیم و کارش داشته باشیم .

در زدم و چند لحظه ایستادم که اجازه ورود بگیرم آخه میدونم اخلاقش چیه ؟ وقتی غرق افکار خودش باشه اگه بمب هم بترکه از جاش بلند نمیشه یعنی نمیشنفه !! این بود که خودم سرخود وارد اتاقش شدم ؛ نشسته بود رو به قبله و سجاده اش پهن بود و زیر لب نجوایی داشت نمیخواستم خلوتشو بهم بریزم آهسته روی تختش نشستم و منتظر موندم انگار نمیخواست از اون حال خارج بشه همیشه این حالتشو دوست داشتم وقتی اینطوری میشینه و بقول خودش با دوست عزیزش صحبت میکنه اتاقش بوی عطر یاس میگیره ،صورتش مهتابی میشه .حال قشنگی داره ...

یه کم دور و برم رو نگاه کردم کنار بالشتش یه دفتر سیمی بود نا خودآگاه بر داشتم و شروع کردم به خوندن مطالبش((البته من بعنوان دوست صمیمی اش همیشه اجازه داشتم نوشته هاشو بخونم گاهی هم یه کوچولو ازشعرهاش استفاده کنم )) هرچی که ورق میزدم و میخوندم بیشتر دلم میگرفت .آخه مرد حسابی چه بلایی به سر این زن بیچاره آوردی که اینطوری سوز دلشو مینویسه ؟ باهاش چیکار کردی ؟ میدونی از وقتی اون حرف رو بهش زدی و رفتی چی به سرش اومده ؟ از درون داغون داغونه بی انصاف.
((اگر چه وقتی توی جمع قرار میگیره حالت و احساساتش کاملا با خلوتش فرق داره و خیلی خودشو کنترل میکنه ))

دلم میخواست بغلش کنم و ببوسمش و بگم عزیزم من کنارت میمونم اما من کجا و عشقی که برای او مثل خدا میمونه ؟ نمیدونم چیکار کنم که از لاک خودش بیرون بیاد ؟ گرچه سعی میکنه مبارزه با دردش کنه اما من که خیلی وقته میشناسمش میدونم که چه رجری میکشه و به روش نمیاره . فقط دوست داشتم به اون کسی که باعث و بانی این درد عمیقش شده بگم تو چطور دلت اومد باهاش اینکار رو بکنی چطور تونستی یه قلب مهربونو اینطوری بشکنی ؟ یعنی میتونی راحت و بی خطر زندگی کنی ؟ خیلی بی انصافی که اینهمه عشق و خلوص رو نمی بینی

گفته بود دیگه نمیخواد اینجا بنویسه گفته بود هرکاری دوست داری با خونه ی عشق من بکن یا حذفش کن یا خودت بنویس یا به یکی بده از این خونه استفاده کنه من دیگه لازمش ندارم یعنی کسی نیست که بخوام حرفامو بهش بگم .دیگه نیست ...اما من نمیزارم اینطوری ادامه پیداکنه بلاخره صاحبدل رو به خونه اش بر میگردونم .

امروز یکی از نوشته هاشو اینجا مینویسم البته یواشکی خودش:

خیلی سخته باورکنم ظالمی ، خیلی سخته باور کنم دروغ گفتی ، اینکه باورکنم بازی کردی ، ریا کردی
خیلی سخته ....
آنقدر سخت که باورم را هم باور ندارم
میخوام با یاد آوری ظلمت به خودم بقبولانم که دوستت ندارم
هی به یادم می آورم که چه زخمی بر دلم زده ای
باخودم نجوا میکنم ... باید مثل او باشی ، باید از او منزجر بشی باید بهش بگی توهم دوستش نداری
اما نمیشه
نمی تونم ، نمی تونم ازت متنفر بشم ، نمی تونم فراموشت کنم ، نمی تونم ............
جای زخم خنجرت روی دلم حک شده ، میسوزه قلبم ، میگیره دلم ، میگریه چشمم
اما بازم نمیتونم فراموشت کنم
حرفها ، حرکتها ، لبخندها ، نجواها .... همهمه ای تو مغزمه
گاه فریاد میزنم ، دستمو رو گوشام میزارم و میگم بسه  بسه بسه ... مگه بهت ظلم نکرد؟ مگه باهات بازی نکرد؟ مگه احساست رو به سُخره نگرفت ؟ مگه زیر پاهای ستمش لگد کوبت نکرد؟ آخه چقدر بی غروری زن؟ چقدر احمقی که هنوز باهاش راه میری و زندگی میکنی ؟ هنوز دعاش میکنی هنوز عاشقانه عکسشو بغل میگیری و میخوابی ؟ بدبخت .......... بیچاره ..... بی غرور ........احمق ... تو باید ازش متنفر باشی .......بگو بگو که ازش بدت میاد ، ازش متنفری ، دلت میخواد ..........
دستمو محکم تر روی گوشام فشار میدم
نه نه نه نه نه نه  بس کن بس کن نمیتونم نمیتونم
هنوز دوستش دارم هنوزم عاشقشم هنوزم برام عزیزترینه .....
آره دفتر نازم به تو به صفحه سفید تو  نمیتونم دروغ بگم
به دلم نمیتونم دروغ بگم
دلم که میدونه هنوز عاشقشه .......

دوستت دارم مردِ من ... تو تنها عشقی بودی که بعد از خدا توی دلم نشستی
بی تو خیلی سخت زندگی میکنم
تو خلوت شبهام هنوزم گریه میکنم
ولی دیگه به رویت نمیارم و حرفی از عشق نمیزنم
دیگه نمیگم دوستت دارم
دیگه بظاهر مواظبت نیستم اما همه جا دلم با توئه همه جا باهاتم نه خودم ، دعاهام ...
دعاهام با توست ... به باد گفتم که تو گوشهات نجوا کنه
زنت هنوزم عاشقه هنوزم دوستت داره  هیچکس نمیتونه جای تو رو تو دلش بگیره ....
..................................................................
....................................................................


 

یک حرف دارم برات برادر : واقعا‏ میتونی به همین راحتی از کنار اینهمه محبت بگذری؟ تا حالا با وجدانت حرف زدی ؟ به خودت بیا . اینم بگم که من اگه جای او بودم ببخشید ها ؟‏یه تُف گنده می انداختم کف دستت اما دوست من دیوونه است اینو خودش اعتراف میکنه که دیوونه است . نازنین


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 22  بازدید
بازدیدهای دیروز: 95  بازدید
مجموع بازدیدها: 713633  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
ناصر ناصری
علی علی اکبری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین