نازی جان سلام منو ببخش که بخاطر او ، دل ِتو رو شکستم و سرت داد کشیدم . آره تو راست میگفتی همه حرفات درست از آب در اومد . همین چند وقت پیش بود که وقتی بهت گفتم که : به او گفته ام چرا تو این چندساله حلقه امو نخریده و دستم نکرده ؟ و اونم با انگشترش اندازه گرفته تا برام بخره !!! تو خندیدی و گفتی : فیلمت کرده تو چقده ساده ای !!! حالا ببین مثل همیشه ... دمِ عیده یه بهونه میاره و یه بده بستون لفظی میکنه و خداحافظ ... یادمه گفتی تو هنوز آدم نشدی با اینهمه دروغ و دغلی که به نافت بسته ؟! کی میخوای بفهمی اون داره باهات بازی میکنه ؟ و من بازهم با تو دعوا کردم اینهمه در مورد اون بدگوئی نکن ... منو ببخش بخاطر توهینهام که همه اش بخاطر او بود چقدر تو رو ناراحت کردم . حالا که دیگه چشمامو وا کردم می بینم یکی یکی پیش بینی های تو درست از کار در اومدن . حتی وقتی گفتی ....چقدر فحش خوردی ... بیچاره تو که بخاطر دل ِ عاشق ِ من و باور او از دستم عذاب کشیدی . چقدر گفتی که از خدا خواستم چشماتو باز کنه و یه روزی بفهمی داره باهات چیکار میکنه ... چقدر دیر فهمیدم .... یعنی همه نداهای قلب من خواب و خیال بود و خوش خیالی ؟ یعنی اینهمه .... آه نازی ....
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
دَرِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
وقتی بود م نمی دیدی ، وقتی می خواندم نمی شنیدی ...
یه روز آمد ؛ که دیدم اوئی که باید باشد نیست ...
سخته زلال باشی و تشنه ؛ ناگهان طوفانی گل آلوده ات کنه و لبهای خشکت رو خشک تر
دردناکه در لحظه ناب عاشقی بفهمی همه چیز دروغ بود ه و ریائی برای لحظه گذرونی
غم انگیزه وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت میخروشه و میره یدفه می بینی سنگهای مذاب حرکت میکنن و قاطی اون زلالی و خنکی میشن و همه چیز رو میسوزونن و میبرن ،
درد آوره تشنه باشی و گرم همچو آتش اما ببینی چشمه خُنَکی رو که بهش رسیدی ؛خشکش کردن ؛ چشمه ای که با آتش درونت بخار شد ه و ابر شده و بارید ه تا کویر دل ِ من و تو رو سیراب کنه اما آتش سوزانی از ریا احاطه اش کنه و درخودم بسوزونه و اینکه عمری گداختم تا تو سیراب بشی ... و تو هرگزدلم رو نشناختی چون هیچوقت تشنه نموندی چون هرگز نذاشتم تشنگی رو حتی احساس کنی ...
.............
دیگه دارم بالا میارم از اینهمه دروغهای شنیده ؛ دارم بالا میارم از اینهمه کثافتکاری های ناتموم و آزار دهنده ؛ اونقد ر بالا آوردم از هرچی دلبستگیه !!!
و خوب دیگه ؛ نمیشه قورتش داد ...
میشه ؟!
ثابت کن که افکارم بیخودیه ثابت کن که دارم تهمت میزنم ، ثابت کن که حرفای نازی و ماری و...بیخودیه ؛ دیدی اونا راست میگفتن ؟ همه حرفائی که گفتن یکی یکی ثابت شد و اتفاق افتاد ... تازه خبر نداری که یکی از ...........
![](http://gigadl.net/uploads/posts/2009-07/1247133971_009e737011f40a73.jpg)